سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من و تنهاییم ،و....... ، دوستام

صفحه خانگی پارسی یار درباره

سکوت...

    نظر

سنگینى سکوت سینه ام را می فشارد...

گرفتگى سکوت راه نفسم را بسته است...

حجم سکوت سرم را سنگین کرده!

دست بى رحم سکوت گلویم را می فشارد...

بغضم یاراى مخالفت با او را ندارد...

اشکم بی باکى جارى شدن ندارد!

لرزش شانه هایم را سکوت موهایم می پوشاند تا مبادا...

دهانم فریاد را در گلویم می شکست تا سکوت...


می خوام فکر کنم ولی ...

    نظر

می خوام فکر کنم ولی ... !

  

آسمون دلم گرفته ...!

ابرای دلتنگی راه گلوم رو سد کرده ... !

اون بالا تو مغزم غوغا ست ... !

ابرای دلتنگی همه ی ذهنم رو پر کرده ...!

می خوام فکر کنم ولی ... !

ابرای دلم هوای باریدن دارن ... !

ابرای ذهنم هوای برف... !

تو چشام غوغا ست... !

می خوام فکر کنم ولی ... !

دلم داره تو فضای ابر آلود سینم خفه میشه ... !

ذهنم دنبال راه فراره ... !

چشمام می خوان بشکفن ...!

می خوام فکر کنم ولی ... !

دلم داره می باره ... !

ذهنم داره میباره .... !

چشمام ... !

می خوام فکر کنم ولی ... !

تو گلوم آتیش بازیه ...!

دلم بارونی ... !

ذهنم برفی ... !

چشمام میگه نشکن ... !

می خوام فکر کنم ولی ... !

ابرای دلم هوای طوفان داره ... !

ذهنم تو برفا آرامش رو جست و جو میکنه ... !

چشمام میگه صیر کن ... !

می خوام فکر کنم ولی ... !

تو دلم طوفانه ...!

ذهنم هنوز دنبال آرامش میگرده ... !

چشمام از نصیحت خسته ست ...!

می خوام فکر کنم ولی ... !

طوفان دلم رو می لرزونه ... !

آرامش ذهنم پشت لرزه هاش گم میشه ... !

چشمام دیگه شکسته ... !

می خوام فکر کنم ولی ... !

دلم دیگه از لرزیدن خسته شده ... !

ذهنم از جست و جو خسته ست ... !

چشمام داره میباره ... !

می خوام فکر کنم ولی ... !

دلم ایستاده ... !(دیگه نمیزنه ...)

ذهنم ایستاده ... ! (دیگه جست و جو نمیکنه ... )

چشمام رو ابرا پوشوندن ...!

می خوام فکر کنم ولی ... !

 

 


مکان خلوتم دریاست!

    نظر

مکان خلوتم دریاست!

آبی ، بیکرانی آبی...!

آرام و آسوده به صدایش گوش می سپارم ؛ به ناله های محزونش!

دست هایم را به نوازش آبی اش می سپارم !

با او می روم ... ؛ به بیکران آبی می نگرم و...!

می اندیشم به دورها...

به شبی که بیکران آبی ناله ی درد سر داده بود...!

به شبی که باز از غصه و رنج روزگار دلش آشوب بود ؛ به شبی که این بیکران از فرط رنج به سیاهی می زد...!

به شبی که خودش را به صخره ها می کوبید ، بلکه فروپاشیدنش تسکین غم ها باشد...!

به شبی که همه چیز را در خود فرو می کشید بلکه یکی درمان دردش باشد..!

افسوس که درمانی نبود...!!

امشب باز این اسوه ی صبر در هم شکسته بود و می نالید... .

اما از چه؟

می اندیشم.. .

می اندیشم که دوباره کدام دست بی رحم به رخ نیلگونش سیلی زده که این چنین کبود شده..!!؟

کدامین چشم ناپاک نظاره گرش بوده که این چنین به خود می پیچد..!!؟

 می اندیشم ... امشب چه چیز میتواند التیام بخش دل زخم خورده اش باشد؟!!

التیامی هست...؟؟!!!؟   


خداجونم خیلى تنهام بغلم میکنى؟!

    نظر

دلم خیلى تنگه
خیلى گرفته
انگار همه غصه هاى دنیا رو ریختن تو دلم...
انگار قحطى ذهنه ک همه ى فکرا ب سر من پناهنده شدن.،،
انگار قحطى محبته ک همه از دل کوجیک من توقع دارن!!
انگار همه عالم و آدم پیمون بستن ک تو این شلوغى منو تنهاى تنها بذارن...
انگار پیمون بستن تا میتونن دلمو زیر پاهاشون له کنن..
انگار دارن مسابقه میدن هر کى بیشتر...گریه‌آور
خیلى خستم..
خیلى داغونم؛دیگه تحمل ندارم!!
دلم میخواد بخوابم!!
1خواب راحت!!
پایان همه خستگى و تنهاییام!!
خداجونم خیلى تنهام بغلم میکنى؟!
نوازشم میکنى؟!
برام لالایى میگى تو دامنت بخوابم؟!
دارم میام...تو تحویلم بگیر!! گریه‌آور